یکی از روز هایی که طبق معمول از روند خسته کننده خوابگاه!!حوصلمون سر رفته بودیم از اونجا که دوستان برای همکاری در امور شیطونی به هم نه نمیگفتیم اصلا!!و همه همکار بودیم اتاق فکر رو تشکیل دادیم…طی یک عملیات هوشمندانه وقتی همه در خواب ناز به سر میبردند تشریف بردیم و دمپایی و کشف همه اتاقا رو جمع کردیم وسط لابی همه رو با هم قاطی کردیم دمپایی و کفش های خودمون قایم کردیم که بهمون شک نکنن و خوابیدیم…صبح با صدای جیغ و داد بچه ها از خواب پا شدیم و رفتیم خودمونم کلی غر زدیم که ای بابا اینا کار کیه و این حرفا…البته چون خیلی بد سابقه بودیم همه حدس زده بودن که کار ما بوده .بماند که چند ساعت دنبال کفشامون گشتیم و نهایتا توی یکی از حمام ها که به صورت هوشمندانه ای درش از پشت بسته شده بود پیداشون کردیم. قسمت جالب ماجرا اینجا بود که سری کفش و دمپایی کلا اضافه اومده بود و مدت ها بعد کسی برشون نداشت کلا بی صاحب بودن
زمین شناسی کاربردی ۸۸